مهدیمهدی، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات خانوادگی ما

هفته 6

سلام مامانی.چند روزیه که خیلی خسته م. همش دلم و کمرم درد میکنه.نمیدونم زیر نافه چه خبره.از وقتی فهمیدم تو اومدی به دنیا، تیر میکشه.انگار یه چیز تیز توی دلمه.کابوس هم زیاد میبینم.هنوز هم دکتر نرفتم.چند روزی مادر مهمونمون بود واسه همین نشد بیام وبلاگ.هنوز هم به کسی نگفتم تو اومدی تو دلم.تا دکتر تو سونو نظرشو نده به کسی چیزی نمیگم.مادر رو که میشناسی.اونوقت هی تو دلمو خالی میکنه خودشم الکی نگران میشه/ دوستت دارم.مهدی هم هنوز قطعی نمیدونه تو اومدی.آخه بچه م کم صبره.اونوقت زودی میخواد تو رو ببینه ...
3 بهمن 1392

هفته هفت

مامانی سلام.خیلی هفته بدی داشتم.ولی خدارو شکر نتیجه ش خوب بود.حالت تهوع زیاد دارم.همچنین دل درد.مامانی زهرا سه روزه اومده پیشمون.بنده خدا تا فهمید مامان مریضه زودی راه افتاد و اومد.خدارو شکر که مامان بزرگی به این خوبی داری.کلی کمکم کرده تا حالا.الانم بازم رفته خرید واسه دوپینگ مامانی ...
3 بهمن 1392
1